سلوا سلوا ، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

little fairy

جشن فارغ التحصيلي

  دختر گلم هر بار سال تحصيلي تموم كه ميشد از طرف مهد يه برنامه جشن براتون ميگرفتند و مراسمهاي مختلفي از قبيل شعر خواندن انگليسي، اجراي نمايش ها به زبان انگليسي و خيلي مراسم ديگه اي اجرا ميشد. اما خرداد ماه امسال با سالهاي قبل تفاوت اساسي داشت. اينبار  جشن فارغ التحصيلي از مهد كودك بود و تو بايد بعد از سه سال مهد كودك باني رو ترك ميكردي و وارد دوره دبستان مي شدي... مراسم خيلي قشنگي بود و البته براي ماها و مديران مدرسه يه تلخي به خصوصي داشت. براي ما چون كه كم كم دوره قشنگ كودكي رو تموم ميكني و براي مدير و مربي چون كه ديگه شما رو نمي بينن، آخه خيلي دوستت داشتند. مراسم با سرود ملي ايران شروع شد و اول...
10 اسفند 1390

خاطره‌هاي جزيره زيباي كيش-2

بعد يك ماه و خورده‌اي الان فرصت كردم كه عكسها و خاطرات ديگري از كيش بذارم. روز دوم گشتي تو شهر زديم و قرار بود بعد از ظهر به پارك دلفين كيش بريم. وقت نهار با چند تا گربه داشتی بازي ميكردي كه من اين عكسها رو حين دنبال گربه دويدن تو گرفتم البته با هزار مصيبت.... عكس زير رو هم بعد نهار و تو اتاق گرفتيم تا آماده رفتن به پارك دلفينها بشيم. و عكس زير رو هم داخل محوطه هتل داريوش گرفتيم...... عزيزم همين الان يه كاري برام پيش اومد بقيش رو تو يه پست ديگه برات مينويسم...... ...
11 بهمن 1390

خاطره‌هاي جزيره زيباي كيش-1

  بالاخره بعد كلي هماهنگ كردن وقت مامان و بابا دوشنبه 28 آذر  با 5 ساعت تاخير هواپيما، ساعت 5/6 به مقصد كيش از فرودگاه تبريز پرواز كرديم و حدوداي ساعت 9 شب به جزيره رسيديم. نيم ساعت طول كشيد تا به هتل داريوش رسيديم. شب ديروقت بود و تصميم گرفتيم استراحت كنيم و به جايي نرفتيم.       بالاخره بعد كلي هماهنگ كردن وقت مامان و بابا دوشنبه 28 آذر  با 5 ساعت تاخير هواپيما، ساعت 5/6 به مقصد كيش از فرودگاه تبريز پرواز كرديم و حدوداي ساعت 9 شب به جزيره رسيديم. نيم ساعت طول كشيد تا به هتل داريوش رسيديم. شب ديروقت بود و تصميم گرفتيم استراحت كنيم و به جايي نرفتيم. صبح روز سه شنبه فاصله بين صبحونه و نهار رو&...
27 دی 1390

مشق شب و ديكته روز

  سلوا جون حكايت مشق نوشتن و تكليف شب تو يه جورايي مثل اين شكل بالاييه. با استراحت و حرف زده و خوردن و كلي چيزاي ديگه...... با اين حال اگه خودت بخواي خيلي زود تكاليفت رو تموم ميكني......خلاصه ......         سلوا جون حكايت مشق نوشتن و تكليف شب تو يه جورايي مثل اين شكل بالاييه. با استراحت و حرف زده و خوردن و كلي چيزاي ديگه...... با اين حال اگه خودت بخواي خيلي زود تكاليفت رو تموم ميكني......خلاصه ......   خلاصه درس خوندن تو براي خودش حكايتيه ....... منم -عليرغم مدرك دكترا- ، دوباره  دارم از پايه اول و الفبا و جمله سازي پا به پاي...
27 دی 1390

ايده زيبا

    سلوا جون ديشب تو دفتر نقاشي يه نقاشي زيبا كشيدي. اول با قالبهاي خط كش شكلهاي مختلف رو كشيدي بعد هم همه را به آدمكها تبديل كردي . عكسش رو اين زير برات مي‌ذارم. من و بابا بخاطر اين نقاشي و ايده‌ي زيبا تو كلي حظ كرديم و لذت برديم. از اينكه من ازت مدام تعريف ميكردم خودت هم خوشت اومده بود. تند و تند ازم مي‌پرسيدي:  " مامان از نقاشي من خوشت اومده؟!؟!؟!" اره سلوا جون، دختر نازنينم كلي كيف كردم. ...
27 دی 1390

اولين جمله سازي

فرشته كوچولوي من و بابايي،     ديروز حرف "ز" رو تومدرسه ياد گرفتي. تا حالا حرفهاي "ا"، "ب"، "س"، "ن"، "م"، "و"، "ت"، "د" و "ر"  رو هم ياد گرفتي. الان دامنه لغتهات زياد شده. كم كم جمله سازي رو تو مدرسه شروع ميكنيد. ديروز براي مي دوزد اين جمله رو ساختي: "مادر دامن مي دوزد." من هم كلي ذوق كردم و بابايي كلي قربون صدقت ميرفت..... آخر شب هم رفتيم خونه ماماني... عيادت آقا محمد..... مهرداد هم كمي برامون تار زد. بعد چايي و موز و شيريني اومديم خونمون خوابيديم.    ...
23 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به little fairy می باشد