مسافرت بابا و دلتنگي سلوا
سلوا جون عزيز دلم
امروز دقيقا هشتمين روز كه بابا رفته فرانسه و من و تو تنهاييم البته با ماماني. اين اولين مسافرت طولاني باباست. هميشه مسافرتش نهايتا يك هفته طول مي كشيد. اما اين بار دوازده روز از ما دور خواهد بود. جمعه هفته پيش كه بابا داشت چمدونش رو مي بست تو گريه ميكردي. بابا هم به خاطر اينكه آرومت كنه گفت اگه گريه كني برات سوغاتي نميارم و تو با اين حرف آروم شدي و ديگه گريه نكردي. ميگفتي "من كه نميخوام گريه كنم اشكام خودشون ميان، مامانم هم كه ميره مسافرت اينجوري ميشم".
تو اين هشت روز هر وقت دلتنگ بابا ميشدي ميگفتي به بابا قول دادم گريه نكنم. هر روز هم چند بار براش نامه مينويسي. پنج شنبه در جواب اس ام اس بابا كه از دلتنگي هاش براي من و تو گفته بود، اين اس ام اس رو فرستادي البته با انشا و املاي خودت:
"باباي ازيزم من هم خيلي دوست دارم اما دلم خيلي تنگ شد اما گفته بودي من هم گريه نميكنم"
ديروز جمعه براي نهار مهمون خونه ماماني بوديم. براي شام هم رفتيم خونه آنا, تا مشغول بشي و بهونه بابا رو نگيري. اما آخر شب نتونستي خودت رو كنترل كني و وقتي با بابا صحبت ميكردي به شدت گريه كردي. بابا هم خيلي ناراحت شد . چون از تو دور بود و نميتونست كاري برات بكنه. خلاصه هر چقدر بهت وعده پارك و خوراكي دادم نتونستم آرومت كنم به خاطر همين يه دروغ بهت گفتم:
پيش تو به بابا گفتم: بره سوال كنه اگه تونست بليطش رو عوض كنه و فردا بياد. البته ميدونستم كه نميشه و منم از دروغ گفتن متنفرم ولي مجبور شدم، تو اصلا آروم نميشدي. با اين حرف آروم شدي و ديگه گريه نكردي! ببخش دختر گلم كه بهت دروغ گفتم . ان شاءا.. اين چهار روز هم زود بگذره و بابا به سلامت بياد پيشمون. منم دلم براش تنگ شده خيلي.......
پی نوشت: آنا در زبان ترکی به معنی مادر هست که در زمانهای قدیم بیشتر مورد استفاده قرار میگرفت. سلوا مادر بزرگ پدریش را با این اسم خطاب میکند.