بهار هم از راه رسيد
بالاخره بعد از شور و اشتياق فراوان، ساعت 8 و 44 دقيقه صبح روز اول فروردين، بهار از راه رسيد. شب قبلش من و تو با هم تا ساعت 2 نيمه شب كارامون رو انجام داديم. اشتياق تو براي تحويل سال بيشتر از همه بود. با كمك هم يه سفره هفت سين كوچولو چيديم. تو با دستهاي كوچولو روبان ها رو نگه داشتي و من هم پاپيون زدم. وقتي هم با هم دعوامون ميشد ميگفتي از سال بعد بده يه نفر ديگه برات پاپيون بزنه ....و من هم كلي مي خنديدم. عكس سفره هفت سين رو براي يادگاري اينجا ميذارم. البته عكسهاي كاملش رو تو اشتباهي حذف كردي ولي خوب اين هم بد نيست.
امسال اوايل نوروز رو مسافرت نرفتيم و هفته اول و البته دوم به ديد و بازديد گذشت. چهار روز آخر تعطيلات رو تصميم گرفتيم به كرمانشاه بريم. شهر كرمانشاه خيلي سرسبز و ديدني بود وخصوصا طاق بستان كه چند بار شب و روز و به هنگاه باران و ... رفتيم. تو هم حسابي از شهر بازي اون استفاده كردي. دنده كباب حيدري هم محشر بود.
عكس زير مربوط به بالاترين بخش گردشي طاق بستان هست كه به اصرار و همراه بابا به طرف آبشار رفتيد.
اين عكس هم ميدان فردوسي كرمانشاه هست كه يه سفره هفت سين بزرگ چيده بودند.
نهايتا دوازدهم فروردين به تبريز برگشتيم تا بعد از يه روز استراحت سال درسي و كاري رو شروع كنيم.
به لطف خداي مهربون اميدوارم كه امسال سال خوبي براي هممون باشه پر از سلامتي و موفقيت. شروع سال كه اين نشون ميده. ان شاءا...