هفتمين تولد سلوا (1)

سلوا جون تولدت مبارك

جمعه هفدهم شهريور تولد سلوي جون بود. از يك هفته قبل بحث تولد شروع شد ولي اول به خاطر مريضي آنا و آقاجون و دوم به خاطر اثرات تمام نشدني زلزله وحشتناك 21 مرداد و سوم به خاطر كارهاي ساختموني نميتونستيم براي سلوا تولد بگيريم و دوستانش رو دعوت كنيم. سلوا هم طبق معمول بعد كلي گريه و جيغ و داد و فرياد، به يه شرط قبول كرد كه نميتونيم تولد بگيريم . اما بهش قول دادم سال بعد به اميد خدا اين كار رو بكنيم. شرطش اين بود كه كادوي تولدش رو همون روز براش بگيرم (يه هفته قبل) و چون كادوي درخواستيش كوچولو بود خيلي با عجله براش خريدم:

كارتون پلنگ صورتي (چه دختر قانعي!!!!!)

    صبح جمعه روز تولدش من و بابا به عنوان كادوي تولد يه psp براش گرفتيم. از خيلي وقت قبل اصرار داشت براش psp بگيرم ولي چون من و بابا، psp رو مناسب سنش نميدونستيم تصميم نداشتيم بخريم. ولي بالاخره شيطون گولمون زد و خريديم. عصر هم رفتيم آتليه تا چند تا عكس خوشگل از سلوا و البته موهاي بلندش بگيريم! آخه قراره روز بعد از عروسي خاله يلدا (يازدهم مهر 1391) موهاشو كوتاه كنم. عكسهاي آتليه هر وقت كه آماده شد ميذارم.

 شب هم ماماني يه كيك خوشگل گرفت و كنار ماماني و خاله‌ روزيتا و خاله‌ بيتا و خاله‌ يلدا و خانواده‌هاشون يه جشن تولد خيلي خيلي كوچولو براي سلوا گرفتيم. سلوا جون وقتي كادوي من و بابا رو باز كرد چون اصلا انتظار اين كادو رو نداشت به شدت هيجانزده شد و از ته دل با يه بوسه از من و بابا تشكر كرد كه خيلي بهمون چسبيد. خلاصه تولدش بهش خيلي خوش گذشت.... عكسهاي تولد رو تو پست بعدي ميذارم. 

آرزوي قلبي من و بابا موفقيت و سرافرازي سلوا كوچولو در كنار سايه بابا و من هست.

به اميد خدا